علم‌ خودش‌ جائي‌ نمي‌رود!
فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام
علی مع الحق والحق مع علی،لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
درباره وبلاگ


سلام علیکم و رحمة الله و برکاته قال الله تعالی: ولایة علی ابن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی دوستی علی ابن ابیطالب (علیه السلام) قلعه من است پس هرکس وارد قلعه ام شود از عذابم در امان است. بخونید و حض کنید و به داشتن پیشوایی چون امیر المومنین حیدر کرار مولی الموحدین امام علی ابن ابیطالب علیه آلاف التحیة والثناء افتخار کنید. الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی ابن ابیطالب علیه السلام شکر مخصوص خداوندی است که ما را از دوستداران علی ابن ابیطالب علیه السلام قرار داد.
نويسندگان
جمعه 9 فروردين 1392برچسب:, :: 22:0 :: نويسنده : هیچی!

منبع:امام شناسی ج 11 صص38-39 تالیف علامه طهرانی رحمه الله

عِكْرَمَه‌ از ابن‌ عبّاس‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌: عُمَر بن‌ خطّاب‌ به‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ گفت‌: اي‌ أبوالحسن‌ تو در حُكْم‌ و قضاوت‌ و مسائلي‌ كه‌ از تو سؤال‌ ميشود؛ در جواب‌ آنها عجله‌ ميكني‌!
عليّ دست‌ خود را پيش‌ آورد و گفت‌: انگشتان‌ اين‌ دست‌ چند عدد است‌؟ عمر گفت‌: پنج‌ عدد!
أميرالمؤمنين‌ گفت‌: اي‌ أبو حَفْص‌! چرا در جواب‌ عجله‌ كردي‌؟
عمر گفت‌: براي‌ من‌ مخفي‌ نبود؛ حضرت‌ گفت‌: من‌ هم‌ در چيزي‌ كه‌ برايم‌ مخفي‌ نيست‌ سرعت‌ مي‌نمايم‌.
وَاسْتَعْجَمَ عَلَيْهِ شَيْءٌ وَ نَازَعَ عَبْدَالرَّحْمَنِ فَكَتَبَا إلَيْهِ أنْ يَتَجَشَّمَ بِالْحُضُورِ. فَكَتَب‌ إلَيْهِمَا: الْعِلْمُ يُؤْتَي‌ وَ لَا يَأْتِي‌. فَقَالَ عُمَرُ: شَيْمٌ مِنْ بَني‌ هَاشِمٍ وَ ءَاثَارَةٌ مِنْ عِلْمٍ يُؤْتَي‌ إلَيْهِ وَ لَا يَأْتي‌، فَصارَ إلَيْهِ فَوَجَدَهُ مُتَّكِئًا عَلَي‌ مِسْحَاةٍ فَسَألَهُ عَمَّا أرَادَهُ فَأعْطَاهُ الْجَوابَ.
فَقَالَ عُمَرُ: لَقَدْ عَدلَ عَنْكَ قَوْمُكَ وَ إنَّكَ لَاحَقُّ بِهِ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: إنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كَان‌ مِيقَاتًا.
«امري‌ براي‌ عُمَر مشكل‌ شده‌ و مبهم‌ مانده‌ بود، و در آن‌ امر با عبدالرّحمن‌ بن‌ عوف‌ اختلاف‌ نظر داشت‌. عمر و عبدالرّحمن‌ هر دو به‌ عليّ نامه‌اي‌ نوشتند و او را به‌ حضور در نزد عمر تكليف‌ كردند. عليّ عليه‌ السّلام‌ در جواب‌ آنها نوشت‌: بايد در


ص 39
محضر علم‌ حضور بهم‌ رسانيد. علم‌ خودش‌ جائي‌ نمي‌رود!
عمر گفت‌: مرد بزرگي‌ از بني‌ هاشم‌، و باقيمانده‌ از علم‌ است‌، بايد بسوي‌ او رفت‌ و او نمي‌آيد. بنابراين‌ عمر به‌ نزد عليّ (در مزرعه‌ و باغي‌ كه‌ در خارج‌ از مدينه‌ مشغول‌ بيل‌ زدن‌ بود) رفت‌. و ديدي‌ كه‌ او بر بيلش‌ تكيه‌ داده‌ است‌. آنچه‌ ميخواست‌ بپرسد، پرسيد و علي‌ پاسخش‌ را داد.
عمر گفت‌: اي‌ عليّ! قوم‌ تو از تو به‌ غير تو عدول‌ كردند و به‌ غير تو گرويدند و حقًّا تو أحقّ به‌ مقام‌ خلافت‌ بودي‌! أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ گفت‌: روز فصل‌ خصومت‌ در قيامت‌، وعده‌ گاه‌ ماست‌!»


پيوندها


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 72
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 85
بازدید ماه : 858
بازدید کل : 48306
تعداد مطالب : 128
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1